سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تورو من چشم در راهم شباهنگام.

شدم دختری که با سکوتشـــــ سنگـــ ــــــر میگیره

حتی دیگر گاه به گاه گریه هم نمی‌کنم،

در تمام جملاتی که نام تو در آنها جاری‌ست، چشمانم پُر نمی‌شود

تقویمِ روزهایِ نیامدنت را هم دور انداخته‌ام.

کمی خسته‌ام، کمی شکسته

کمی هم نبودنت، مَرا تیره کرده است.

اینکه چطور دوباره خوب خواهم شد را هنوز یاد نگرفته‌ام،

و اگر کسی حالم را بپرسد، تنها می‌گویم خوبم!

اما مضطربم

فراموش کردن تو علیرغم اینکه میلیون‌ها بار به حافظه‌ام سَر می‌زنم

و نمی‌توانم چهره‌ات را به خاطر بیاورم، من را می‌ترساند!

دیگر آمدنت را انتظار نمی‌کشم

حتی دیگر از خواسته‌ام برای آمدنت گذشته‌ام،

اینکه از حال و رُوزت باخبر باشم، دیگر برایم مهم نیست!

بعضی وقتها به یادت می‌افتم

با خود می‌گویم: به من چه؟ درد من برای من کافی‌ست!

آیا به نبودنت عادت کرده‌ام؟

از خیالِ بودنت گذشته‌ام ؟

مضطربم

اگر عاشق کسی دیگر شوم

باور کن آن روز، تا عمر دارم،

تو را نخواهم بخشید...!


چهارشنبه 92/8/22 | 10:53 صبح | رهگذر | نظر

کاش می دانستی چقدر دلم بهانه ی تو رو میگیره هر روز

کاش می دانستی چقدر دلم هوای با تو بودن کرده

کاش می دانستی چقدر دلم از این روزهای سرد بی تو بودن گرفته

کاش می دانستی چقدر دلم برای ضرب آهنگ قدمهایت

گرمی نفسهایت ، مهربانی صدایت تنگ شده

کاش می دانستی چقدر دلواپس تو ام

کاش می دانستی چقدر تنهام ، چقدر خسته ام

و چقدر به حضور سبزت محتاجم

و همیشه از خودم می پرسم این همه که من به تو فکر می کنم

تو هم به من فکر می کنی؟



چهارشنبه 92/8/22 | 10:33 صبح | رهگذر | نظر

قتایی هست که باید تکیه بدی یه گوشه

و جریان زندگیت رو مرور کنی

بعدشم بگی به سلامتی خودم

که اینقدر تحمل داشتم و دم نزدم

انقد منو از رفتن نترسون

قرار نیست همیشه بمونیم

همه رفتنی اند

ماندن به پای کسی معرفت میخواهد نه بهانه

ساعت از سکوت ترانه هم  گذشته

اگر نگاه گمانم به راه آمدنت نبود

ساعتی پیش

این انتظار شبانه را به خلوت ناب خواب های تو می سپردم

و فقط تو رو از رویاهام بیرون می کشیدم

و میگفتم دوستت دارم


چهارشنبه 92/8/22 | 10:32 صبح | رهگذر | نظر

مـی خـواهـم سـخـن بـگـویـم از بـی رحـمـی تـقـدیـر

از بـی وفـایـیـه انـسـانـهـا

از بـی پـنـاهـیـه بـیـدهـای مـجـنـون

مـی خـواهـم از پـرسـه زدن در کـوچـه هـای بـی انـتـهـا بـگـویـم


و از آرزوهـایـی کـه بـر دلـهـا جـا مـانـد


چهارشنبه 92/8/22 | 10:32 صبح | رهگذر | نظر



 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


این نیزه مرا به عشقتان میدوزد / در عمق وجود شعله می افروزد
امسال اگرچه در زمستانم باز / از بردن اسم تو لبم می سوزد…


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

گویند که در روز قیامت علمدار شفاعت زهراست
علم فاطمه دست قلم عباس است…



 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

ای اتصال نوری ما تا خدا حسین
بی تو نبود خلقت ما کیمیا حسین
روشن تر از درخشش خورشید مشرقین

در جان ماست نور جمال شما حسین
ایام عزاداری سیدالشهدا تسلیت باد


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

همواره تجسم قیام است حسین
در سینة عاشقان، پیام است حسین
در دفتر شعر ما، ردیف است هنوز
دل چسب‌ترین شعر کلام است حسین

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

 

عالم همه محو گل رخسار حسین است ، ذرات جهان درعجب از کار حسین است . دانی که چرا خانه ی حق گشته سیه پوش ، یعنی که خدای تو عزادار حسین است


  تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

 

آبروی حسین به کهکشان می ارزد ، یک موی حسین بر دو جهان می ارزد ، گفتم که بگو بهشت را قیمت چیست ، گفتا که حسین بیش از آن می ارزد



دوشنبه 92/8/20 | 6:4 عصر | رهگذر | نظر

خدایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا . . .


وقتی همه چیز را به تو می سپارم ،

نورِ بی کرانِ تو در من جریان می یابد ؛

و دعایم به بهترین شیوه ی ممکن متجلی می شود . . .

پس هم اکنون خود را در آغوش تو رها می کنم ،

تا تمام آشفتگی ها و سردرگمی هایم ،

در حضور امن و گرمِ تو ،

به آرامی ذوب شوند و از میان بروند . .


دوشنبه 92/8/20 | 6:1 عصر | رهگذر | نظر

 

عشق لالایی بارون تو شباست

نم نم بارون پشت شیشه هاست

لحظه ی شبنم و برگ گل یاس

لحظه ی رهایی پرنده هاست

تو خود عشقی که همزاد منی

تو سکوت من و فریاد منی

تو خود عشقی که شوق موندنی

غم تلخ و گنگ شعرای منی

وقتی دنیا درد بی حرفی داره

تویی که فریاد دردای منی

تو خود عشقی که همزاد منی

تو سکوت من و فریاد منی

دستای تو خورشید و نشون می دن

چشمای بسته مو بیدار می کنن

صدای بال پرنده رو لبات

تو گوشام دوباره تکرار می کنن

زندگی وقتی که بیزاری باشه

روز و شبهاش همه تکراری باشه

شاید عشق برای بعضی عاشقا

لحظه ی بزرگ بیداری باشه

عشق لالایی بارون تو شباست

نم نم بارون پشت شیشه هاست

لحظه ی عزیز با تو بودنه

آخرین پناه موندن منه

تو خود عشقی که همزاد منی

تو سکوت من و فریاد منی


دوشنبه 92/8/20 | 6:0 عصر | رهگذر | نظر

بی تو تنها گریه کردم تو شبای بی ستاره

انتظار تو کشیدم تا که برگردی دوباره

 در غروب رفتنت ، لحظه هایم را شکستم

زیر بارون جدایی با خیال تو نشستم

پشت شیشه روز و شب ، دل به بارون می سپارم

من برای گریه هام ، چشمه ها رو کم می یارم

انتظار با تو بودن منو از پا درمیاره

ترس از این دارم که بی تو ، تا ابد چشام بباره



دوشنبه 92/8/20 | 5:59 عصر | رهگذر | نظر

چقدر سخته . . .
چقد سخته دستت تو دستایی باشه که بدونی بالاخره
یه روزی … یه جایی … یه زمانی . . . یه مکانی . . .
با همون دستاش خوردت می کنه . . .
لهت می کنه و حتی برنمیگرده بهت یه نیم نگاهی بندازه .
با تمام توانش از روی قلبت رد می شه و اونو خالی میکنه از
هرچی احساس ، از هرچی اعتماد ، از هرچی عشق .
بعدش با تمام توانش با افتخار روی قلب له شدت می ایسته و میگه :
” برو امیدوارم خوشبخت باشی و بتونی زندگیت و بدون من بسازی ”
ولی اون . . .
ولی اون نمی دونه و نمی خواد هم که بدونه خوشبختی تو اون بود . . .
زندگی تو توی وجود اون ارامش میگیره . . .
اون نمی دونه که هرشب تو باید با عطر تنش
و با حصار دستاش خوابت ببره نه با :
اشک و . . .
بغض و. . .
اهنگ و . . .
یه مشت قرص و . . .
دیاسپام . . .
اون لعنتی نمی فهمه که تو باید با اون سر کنی نه
 با خاطره هاشو یادگاری هاش
و یه مشت چرت و پرت که ازش تو ذهنت به یادگار مونده
 و رویاهای دست نیافتنی که یه روزی . . .
یه روزی بهت می گفت تا سرگرمت کنه ولی غافل از اینکه
اونا رو واسه تو می گفت و می رفت واسه نفر سوم تا عملیش کنه .
می فهمی ؟ نفر سوم . . .
قبول کن تو با ید قبول کنی که یه بازنده ای .
قبول کن که الان تو تنها شدی و با ید با تنهاییت سر کنی.
باید با قلب له شده و بی کست که یه روزی مالامال پر بود
 از عشق اون بسوزی و بسوزی و در اخر هم بسازی . . .
این تقدیر توئه. . .
تقدیر ی ک تو به اون محکوم شدی . . .
تو باید قبول کنی که دست تقدیر اونو از تو گرفته .
تو الان باید قبول کنی که خودتی و . . .
خودتی و . . .
خودت .
با دل شکستت که ردپای یه نامرد روش جامونده .
پس همه چی رو بسپار به دست تقدیر . . .
بسپار به دست همونی که یه روز عشقت و ازت گرفت . . .
مطمئن باش تقدیر همون کاری رو که با تو کرد
 با اون هم میکنه و به زانو درمیاردش.
تقدیر . . .


یکشنبه 92/8/19 | 5:51 عصر | رهگذر | نظر

provers2

Are you blind you do not see        مگه کوری جلوی چشمات نمیبینی؟

you say long it do word               گنده تر از دهنت حرف میزنی

Any thing goes on your mind       هیچی تئ مغزت فرو نمیره

who in habit in your heart           کی تو قلبت ساکن شده

I crushed you                            تو رو خوردت میکنم

I soiled you                               تو رو له میکنم

I want to kill you with my hand  دلم میخواد با این دستام خفت کنم


یکشنبه 92/8/19 | 5:49 عصر | رهگذر | نظر

<      1   2   3      >
ghalebhaa