سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تورو من چشم در راهم شباهنگام.

شدم دختری که با سکوتشـــــ سنگـــ ــــــر میگیره

چقدر سخته . . .
چقد سخته دستت تو دستایی باشه که بدونی بالاخره
یه روزی … یه جایی … یه زمانی . . . یه مکانی . . .
با همون دستاش خوردت می کنه . . .
لهت می کنه و حتی برنمیگرده بهت یه نیم نگاهی بندازه .
با تمام توانش از روی قلبت رد می شه و اونو خالی میکنه از
هرچی احساس ، از هرچی اعتماد ، از هرچی عشق .
بعدش با تمام توانش با افتخار روی قلب له شدت می ایسته و میگه :
” برو امیدوارم خوشبخت باشی و بتونی زندگیت و بدون من بسازی ”
ولی اون . . .
ولی اون نمی دونه و نمی خواد هم که بدونه خوشبختی تو اون بود . . .
زندگی تو توی وجود اون ارامش میگیره . . .
اون نمی دونه که هرشب تو باید با عطر تنش
و با حصار دستاش خوابت ببره نه با :
اشک و . . .
بغض و. . .
اهنگ و . . .
یه مشت قرص و . . .
دیاسپام . . .
اون لعنتی نمی فهمه که تو باید با اون سر کنی نه
 با خاطره هاشو یادگاری هاش
و یه مشت چرت و پرت که ازش تو ذهنت به یادگار مونده
 و رویاهای دست نیافتنی که یه روزی . . .
یه روزی بهت می گفت تا سرگرمت کنه ولی غافل از اینکه
اونا رو واسه تو می گفت و می رفت واسه نفر سوم تا عملیش کنه .
می فهمی ؟ نفر سوم . . .
قبول کن تو با ید قبول کنی که یه بازنده ای .
قبول کن که الان تو تنها شدی و با ید با تنهاییت سر کنی.
باید با قلب له شده و بی کست که یه روزی مالامال پر بود
 از عشق اون بسوزی و بسوزی و در اخر هم بسازی . . .
این تقدیر توئه. . .
تقدیر ی ک تو به اون محکوم شدی . . .
تو باید قبول کنی که دست تقدیر اونو از تو گرفته .
تو الان باید قبول کنی که خودتی و . . .
خودتی و . . .
خودت .
با دل شکستت که ردپای یه نامرد روش جامونده .
پس همه چی رو بسپار به دست تقدیر . . .
بسپار به دست همونی که یه روز عشقت و ازت گرفت . . .
مطمئن باش تقدیر همون کاری رو که با تو کرد
 با اون هم میکنه و به زانو درمیاردش.
تقدیر . . .


یکشنبه 92/8/19 | 5:51 عصر | رهگذر | نظر

ghalebhaa