سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تورو من چشم در راهم شباهنگام.

شدم دختری که با سکوتشـــــ سنگـــ ــــــر میگیره

مادر گفت: عشق یعنی فرزند.

 پدر گفت :عشق یعنی همسر.

 دخترک گفت: عشق یعنی عروسک.

 معلم گفت :عشق یعنی بچه ها.

خسرو گفت: عشق یعنی شیرین.

شیرین گفت: عشق یعنی خسرو .

اما فرهاد هیچ نگفت. فرهاد نگاهش را به آسمان برد؟ باچشمانی بارانی. میخواست فریاد

 بزند اماسکوت کرد!‌میخواست شکایت کند اما نکرد.

 نفسش دیگر بالا نمی آمد؟ سرش را پایین آورد و رفت! هر چند که باران نمی گذاشت جلوی

پایش را ببیند! ولی او نایستاد. سکوت کرد و فقط رفت. چون میدانست او نباید بماند. و عشق

معنا شد!!!

 

                         تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com


جمعه 92/9/8 | 12:59 عصر | رهگذر | نظر

ghalebhaa